کد مطلب:254029 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:249

بازجویی های مکرر
اگر چه متوكل بسیاری از فعالیت های سیاسی و فرهنگی امام را از طریق جاسوسان كنترل می كرد، با این حال به شیوه ای حیله گرانه همچنان امام را احترام و اكرام می كرد. یك بار از امام هادی(ع) سعایت كردند كه در منزلش، اسلحه، نوشته ها و برخی اموال وجود دارد كه شیعیان قم فرستاده اند و حضرت در فكر به دست گرفتن زمام امور است. متوكل گروهی از نظامیان ترك را مأمور كرد تا شبانه خانه حضرت را تفتیش و او را دستگیر كنند و نزد وی آورند. تركان نیمه های شب به محل اقامت ابوالحسن ثالث هجوم بردند. آنان مشاهده كردند امام در اتاقی رو به قبله نشسته؛ در حالی كه جامه ای پشمی بر تن دارد و زمین با شن مفروش است و آن حضرت به عبادت خداوند و تلاوت قرآن مشغول است. منزل را تفتیش كردند، ولی چیزی نیافتند. سپس امام را در همان وضع دستگیر كردند و نزد متوكل بردند. این بار هم نقشه خلیفه با شكست مواجه شد. آن گاه امام را با احترام در كنار خویش نشانید و جام شرابی را به حضرت تعارف كرد. امام فرمود: معذورم بدار كه هیچ گاه و هرگز گوشت و خونم به آن آلوده نشده است. سپس متوكل از حضرت خواست تا شعری بخواند. امام سرود ه هایی بسیار عبرت انگیز خواند؛ چنان كه مجلس بزم خلیفه را دگرگون ساخت. تأثیر كلام آن وجود معنوی چنان بود كه متوكل را به شدت متأثر كرد و او دستور داد بساط شراب را برچینند. سپس فرمان داد تا چهارهزار درهم به امام دهند و ایشان را با احترام به منزل بازگردانند. [1] .

متوكل از وجود دملی در یكی از اعضای بدنش رنج می برد. مادرش نذر كرد، تا اگر او شفا یابد، مال زیادی به امام هادی تقدیم كند. فتح بن خاقان پیشنهاد كرد خوب است فردی را در پی ابوالحسن بفرستی و از او شفا بخواهی. متوكل پذیرفت و امام را احضار كردند. حضرت طبابت كرد و با تجویز داروهایی، عفونت دمل برطرف شد. آن گاه مادرش ده هزار دینار با مهر خود برای امام فرستاد و بدین گونه نذر خود را عملی ساخت.

پس از چند روز بطحائی نزد متوكل از امام هادی بدگویی كرد و گفت ابوالحسن سلاح و اموال بسیاری دارد. متوكل سعید حاجب را مأمور كرد تا به خانه حضرت هادی یورش ببرند و اموال آن حضرت را ضبط و او را نزد وی حاضر كنند. وی گزارش بازرسی را چنین نقل می كند: شبانه با نردبانی به بالای بام خانه ابوالحسن رفتم. نمی دانستم چگونه باید وارد خانه شوم. ناگهان امام از داخل منزل گفت: ای سعید! همان جا باش تا برایت شمعی آورند. طولی نكشید كه با روشنایی شمع وارد محل اقامت حضرت هادی شدم. امام را دیدم كه جبّه و كلاهی از پشم بر تن دارد و سجاده ای حصیری پیش روی اوست. داخل شدم و همه جا را بازرسی كردم، چیزی نیافتم؛ تنها كیسه ای را دیدم كه مهر مادر متوكل بر آن بود. به جستجو ادامه دادم و در محل سجاده، شمشیری را در غلاف دیدم، و كیسه ای ممهور یافتم. آنها را نزد خلیفه آوردم. مادر خلیفه كه كیسه خود را دید، به متوكل گفت برای سلامتی تو نذر كرده بودم. كیسه را گشودند، چهارصد دینار در آن بود. خلیفه بر آن كیسه زر دیگری افزود و من آن اموال و سلاح امام را بازگردانیدم و از حضرت بابت آن كه بدون اجازه وارد خانه اش شده بودم عذرخواهی كردم. [2] .

به هر حال، امام تلاش می كرد تا سوءظن فرستادگان متوكل را برطرف سازد، اما بدون شك محل اقامت ایشان از پایگاه های مهم مبارزه علیه ستم حاكمان عباسی و مفاسد اجتماعی به شمار می رفت و شیعیان از نقاط دور و نزدیك با امام در ارتباط بودند. با این حال، دشمن نتوانست مدركی بیابد كه گویای فعالیت های سیاسی حضرت است. احتمالاً امام نامه ها و اموال و سلاح ها را در جای امنی پنهان می كرد و یا آنكه نامه ها با رمز نوشته می شدند. [3] .

متوكل تصمیم گرفت امام را به طور جدی در تنگنای اقتصادی قرار دهد. از این رو، برای كسانی كه حقوق شرعی و هدایا و نذوراتی را خدمت امام می بردند، بدترین مجازات ها را در نظر گرفت و حتی مؤمنان از دیدار حضرت محروم شدند.

با وجود اینها، هر روز ابعاد وجودی و سیمای معنوی امام نه تنها نزد مردم بلكه در میان كارگزاران حكومتی بیشتر تجلّی می یافت و همین امر آتش خشم متوكل را افروخته تر می ساخت. از این رو، جلادان امام را در اتاقی محبوس كردند و در صدد قتل او بودند، ولی تحت تأثیر مهابت قرار می گرفتند. سرانجام خلیفه در جمع درباریان از درماندگی خود پرده برداشت. امام از رفتارهای ناپسند متوكل نزد خداوند شكوه كرد. پروردگار متعال هم دعای او را مستجاب فرمود و سه روز سپری نشده بود كه با توطئه منتصر، ترك ها به كاخ متوكل یورش بردند و او را قطعه قطعه كردند. پس از وی فرزندش منتصر روی كار آمد، اما خلافتش یك سال بیشتر دوام نداشت و با وفات او، مستعین زمام امور را به دست گرفت. [4] .


[1] مورج الذهب، ج2، ص502 ـ 503.

[2] فرهنگ جامع سخنان امام هادي، ص295ـ297؛ امامان شيعه و جنبش هاي مكتبي، ص325.

[3] زندگينامه ي تحليلي پيشوايان ما ائمه دوازده گانه، عادل اديب، ترجمه اسدالله مبشري، ص260.

[4] مروج الذهب، ج2، ص567 ـ 571؛ تحليلي از زندگي امام هادي، ص390؛ دهمين خورشيد امامت، ص100؛ فرهنگ جامع سخنان امام هادي، ص263.